منه منه کله گنده! خاطرات یه مامان!
یکی دیگه از این سرگرمیها بازی با انگشتامونه. یادمه از زمانی که ململ یه نوزاد کوچولو بود و تازه انگشتاشو کشف کرده بود و با تعجب به اون انگشتای کوچول موچولوش خیره میشد٬ من دستشو مشت میکردم و براش یه داستانکی که هممون بلدیم٬ براش میخوندم و انگشتاشو تک تک باز میکردم و اون کلی ذوق میکرد و لبخند میزد. (خندوندن ململ در نوزادی کاری بس سخت و دشوار بود!) هنوزم که هنوزه ململ از من میخواد که اونا رو تکرار کنم و یا با انگشتای من تمرین میکنه. اول دستاشو باز میکنه و اونوقت انگشتمو دایره وار کفِ دستش حرکت میدم و میگم: لی لی لی لی حوضک. گنجیشکه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک. بعد دستشو مشت میکنه. من آروم انگشتاشو باز میکنم در...